این ریاضی درس آسان بود وبس
چشم ماچون ابر گریان بود وبس
درمسایل مانده بودیم روز و شب
مغزمان از غصه ویران بود وبس
گرچه می گویند ریاضی ساده است
من فقط دانم که هفت خان بود وبس
کل شب خواب کتانژانت دیده ام
چند شبی سینوس مهمان بود وبس
با انشتین هم نشین بودم شبی
تازه اهل چای و قلیان بود و بس
کودکان را با ریاضی نیست کار
این ریاضی کار مردان بود و بس
مانده بودم درسوالاتش ولی
رسم تابع کار رندان بود و بس
فکر میکردم ریاضی آدم است این ریاضی شیر غران بود و بس
نمره هایم را نگاه کردم ولی ضرب وجمعش هر دو یکسان بودوبس
گرچه شهریور ملاقاتش کنم پشت ما لطف دبیران بود و بس
************************************
******************
اکسید گشتیم و سوختیم
بس که فیزیک و شیمی آموختیم
هی اسید و باز دعوا می کنند
خاک عالم بر سر ما می کنند
درس چون در مغز داغم می رود
می شود فرار و فوری می پرد
بار سنگین فیزیک لج کرده است
اهرم ذهن مرا کج کرده است
روز و شب معلوم و مجهول می کنم
ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم
این مسائل که فیزیک بر هم زده
مرکز ثقل مرا بر هم زده
جبر و مجهولات است آن درد است
درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد
گه گله از دست تانژانت می کنم
گه شکایت از کتانژانت می کنم
گر بخوانی بیست بار این زیست را
ای دریغ هرگز نبینی بیست را
از زبان خارجه آشفته ام
در سر زنگ زبان من خفته ام
قلبم از جغرافیا غمگین شده
بس که کوه دارد دلم سنگین شده
الغرض ای دوستان من خسته ام
در کلاس چون مرغی پر شکسته ام
**************************************
***************************
اندکی الماس حتی قدر یک مول داشتن
ای خوشا قدری طلا از پای تا سر داشتن
همچو سدیم از برای عشق ید پرپر شدن
چون کلر در سر هوای هاش+ داشتن
سخت ماندن در قبال مشکلات زندگی
نی چون آلکان ها هوای شعله در سر داشتن
دوستی با دیگران چون عنصر خوب نهم
نی چون آرگون منزوی و گوشه گیری داشتن
پایدار و مستقیم همچون سیلیس اندر جهان
همچو گوگرد تورومبیک استقامت داشتن
نیکنامی و نجابت چون گروه هشتمین
همچو آهن در سر خود فکر مثبت داشتن
راست بودن هرکجا ، در هر مقام و جایگاه
نی چو (Al) چهره ای نحس و منافق داشتن
همچو همپوشانی سیگما که خیلی محکم است
در رسیدن در هدف تصمیم راسخ داشتن
الغرض گفتم من این ابیات را از بهر این
برلب هر فرد لبخند ملیحی کاشتن